سلام
مدتی پیش بعد از مشکلاتی که برای بلاگ اسکای پیش آمد وبلاگی به همین نام
(بی سر زمین تر از باد) را در پرشین بلاگ ایجاد کردم.بعد از راه اندازی دوباره ی بلاگ اسکای به دلیل اینکه وبلاگ در پرشین بلاگ خواننده های خود را پیدا کرده بود از تغییر آدرس مجدد خودداری کردم و به طور موازی مطالبم را در هر دو بلاگ قرار می دهم. دوستان می توانند مطالب را در هر کدام از بلاگها دنبال کنند. هرچند اکثر دوستان نظرات خود را در بی سرزمین تر از باد پرشین بلاگ قرار می دهند.این توضیح را از آنجا ضروری دیدم که برخی از دوستان از اینکه می دیدند کسی اینجا نظر نمی گذارد اظهار تعجب می کردند. در واقع اینجا شده حیاط خلوت بلاگم در پرشین بلاگ  
امیدوارم همچنان همراهیم کنید 
با آرزوی موفقیت
حسن علیشیری

تجربه ی دیدار دوستانی که تنها خطی و نشانی از آنها دیده ای،بی تردید تجربه ای تازه و به یاد ماندنی است.پنجشنبه، به مناسبت اعلام نتایج مسابقه ی وبلاگ غزل معاصر ، فرصت این تجربه دست داد و دوستان زیادی که تنها از طریق وبلاگها می شناختمشان را ملاقات کردم. به فرهادِ عزیز و همچنین مرتضی قاسمی (آدمک دوست داشتنیِ غزلها)، به خاطر تمام زحماتی که کشیدند دست مریزاد می گویم. این دو بزرگترین نقش را در شکل گیری خاطره ی زیبای هشتم خرداد بر عهده داشتند.
شیرینی دیدار دوستان با حضور عزیزانم:
سیامک، حمید،جلال و مهربانی بی حد وحید امیری عزیز چندین برابر شد.
اولین ترانه ی امروز را به یغما گلرویی تقدیم می کنم و به سرکار خانم رنگین کمان! به پاس آنکه یغما همراه ترین رفیق و بزرگوارترین همدم سالهای تنهایی من بوده است! و خوشحالم که او را در کنار مهربانترین نقاش دنیا می بینم!
ترانه ی دوم هم از ترانه های قدیمی من است که آن را بر اساس ملودی یکی از دوستان نوشته بودم. در انتظار نظرات راهگشای همه ی دوستان هستم.

به خاطر رنگین کمون !

بخون ترانه از دلی که چیکه چیکه آب میشه
از اون گلایه هایی که جمع میشه و کتاب میشه
بخون نذار حرفِ دلت تو سینه پنهون بمونه
نذار سکوتِ کوچه ها ، کُرکُری واسَت بخونه !
نذار سیاهی سَر بشه ! ترانه لال وُ کر بشه
نذار شبِ دشنه کشون ، حریفِ این سحر بشه
بخون تا باورم بشه غزل هنوز تو خونِته
زخمایِ بی همنفسی ، نشونِ بی نِشونته !

« به خاطرِ رنگین کمون ، بخون همیشه مهربون !
همنفس ستاره ها، همدم واژه ها بمون !
از بغض بی وقفه ی من ترانه ای نو بنویس
از چشمای مونده به در ، از گونه های خیسِ خیس! »

از من بخون ، با من بخون! از قحطیِ یه همزبون !
از زندگی تو جایی که زمستونِ چار فصلِ اون !
از قتلِ عام واژه ها ، از شهرِ بی صدا بخون
از مرده های خوش لباس ، از زنده های نیمه جون!
بخون به نام خاطره! به یاد بغض حنجره !
که رو گلویِ این صدا ، زخمِ عمیقِ خنجره !
به جای من ، به جایِ ما ! بخون همیشه آشنا !
ترانه هات شکفتنه ، تو انفجارِ باغچه ها !

« به خاطرِ رنگین کمون ، بخون همیشه مهربون !
همنفس ستاره ها، همدم واژه ها بمون !
از بغض بی وقفه ی من ترانه ای نو بنویس
از چشمای مونده به در ، از گونه های خیسِ خیس! »


پس بده!

پس بده! هرچی اَزَم گرفتی پس بده!
دلی که روزی اَزَم گرفتی پس بده!
رویاهامُ پس بده با اون همه شعر و سرود
پس بده نگاهمُ اونجوری که اون روزا بود
همه ی دوسِت دارَمهامُ بده! می خوامِشون!
نامه هامُ پس بده ، می خوام بسوزنمشون! *
لحظه هایی که به انتظارِ تو گذشتُ پس بده!
اون منی رُ که یه عمر به پات نشستُ پس بده!

« کتابام مالِ خودت! اما غرورم رُ بده!
اون دلِ همیشه آروم و صبورم رُ بده!»

پس بده! هر چی یه روزی مالِ من بود پس بده!
مردی که آرزوش عاشق تر شدن بود پس بده!
خط بزن اسممُ از خاطره های دفترت
حیفِ من که عاشقونه شده بود همسفرت
حیفِ دستام که یه لحظه دستاتُ رها نکرد
حیفِ اون ترانه ها! حیف گریه های مَرد!
چیزی جُز دروغ ندادی تا بِهِت پَسِش بِدم
جراتم رُ پس بده باید از اینجا بِرَم !!

« کتابام مالِ خودت اما غرورم رُ بده!
اون دلِ همیشه آروم و صبورم رُ بده!»

(ح.ع)
پاییز 80
* « اون کتابارُ ببر دیگه نمی خونمشون/نامه هاتُ پس بگیر تا من نسوزنمشون!» یغما

سلام
ابتدا از تمام دوستانی که طی این چند روز برایم پیام گذاشتند سپاسگزارم.به زودی بحث جامعی را درباره ی آثار ایرج جنتی عطایی آغاز خواهم کرد. از تمام دوستان خواهشمندم اگر مطلبی درباره ی این بزرگِ ترانه دارند،یا اگر خود نظری درباره ی آتار او دارند، مطالب خود را به آدرس ایمیل من بفرستند تا با نام خودشان مورد استفاده قرار گیرد.
دو تن از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی من وبلاگهای شخصی خود را برپا کرده اند.
آرش ثابتی که مدتهاست از بهترین دوستان من است چند ماهی است که ماه مانا را می نویسد.او در این وبلاگ از شعرها و دغدغه هایش می گوید.محمود رضا نوربخش دیگر دوست شنیدنی و خواندنی من است که مدتی است وبلاگ منار آشنایی را می نویسد. شیوه ی خاص نگارش و همچنین زاویه ی دید منحصر به فرد او به جهان پیرامونش او همیشه برایم جالب بوده است. سالهاست که این دو عزیز همدم روزها و شبهای منند. شما را نیز به خواندن وبلاگهایشان دعوت می کنم.
کتاب هفته ششم نیز آماده شده است. شین.پگاه عزیز با انرژی غبطه انگیزی مجموعه ای از مطالب خواندنی را مانند هر هفته گرد آورده است. به او به خاطر تلاش بی وقفه اش دست مریزاد می گویم.
و سرانجام اینکه: یکی از ترانه های خودم را که «سبزترین» نام دارد به تمام دوستانم عزیز پیشکش می کنم. از دوستانی که دستی بر آتش ادبیات دارند می خواهم که مرا از نظرات و انتقادات خود محروم نکنند. اینگونه باب نقد باز خواهد شد و راحت تر می توان به بحث های تخصصی پیرامون ترانه پرداخت.

سبزترین

چشم تو خلاصه‌ی شالیزارای شمال
سبزِسبز ، پاک و زلال ، مثِ یک خوابِ محال
مثِ پرواز کبوتر از رو بوم سرنوشت
مثِ آوازِ «بنان» ، مثِ رویای بهشت
مثِ خواب نمره‌ی بیست تو شب یه امتحان
یا شکفتن ترانه تو شبای گرم تهران
مث تنهایی باغچه مث ضجه‌ی سه‌تار
غزلای «حافظ» و مثنوی دیدن یار

«چشم تو خلاصه‌ی هرچی خوب و دیدنی
چشم تو بهانه‌ی ترانه‌ای شنیدنی »

چشم تو قشنگه مثلِ نقش لیلی توی قاب
مثل یک کتاب کهنه پرِ واژه‌های ناب
یا مث شعرای «لورکا» همیشه سبز و نجیب ×
یا خود «پابلو نرودا» ، توی خونه و غریب
مث رقصی دسته جمعی زیرِ بارونِ بهار
مث پرسه‌ای شبونه تو خیابون«بهار»
مث تصنیف «رهی» ، یکی از اون قدیمیاش
مث یاد سبز «شاملو» ، مث شعر «پریا»ش

«چشم تو خلاصه‌ی هرچی خوب و دیدنی
چشم تو بهانه‌ی ترانه‌ای شنیدنی »
dedicated to U!honey
(ح.ع)

× «… شعرِ سبز لورکا!» شهیار قنبری- سفرنامه