سلام

چند ماهی است که عصر پنجشنبه ها برای جمعی از ترانه سرایان و دوستداران ترانه در تهران حال و هوایِ خاصی دارد. در سالن اجتماعاتِ «کانون مردم شناسی» - در کنار پلِ آزمایش در بزرگراه شیخ فضل ا… - دور هم جمع می شویم و ترانه می خوانیم و ترانه های هم را می شنویم. ترانه سرایان موفقی همچون افشین یداللهی ، سعید امیراصلانی، یغما گلرویی ، نیلوفر لاری پور ،افشین سیاهپوش و… از اعضای ثابت این نشست ها هستند. این هفته نیز این جلسه تشکیل شد. با این دوستان صحبت کرده ام تا از هفته ی آینده از ترانه های جدیدشان در این وبلاگ استفاده کنیم. تا آن زمان مجبور هستید با همین ترانه ی من بسازید. منتظر نظراتتان هستم.

ترانه ی بازگشت

گریه ای پنهانی، بوسه و پیشانی

یک بغل آزادی در دلم زندانی

غیبتِ طرح و رنگ تا گلِ پیراهن

هجرتی بی پایان، بی ترانه، بی من!

شهرِ گنگِ واژه، غربتِ یک شاعر

غزلی بی انجام، کوچه ای بی عابر

کوله بارم لبریز از ترانه از شور

از صدایی در بند، از غریقی مغرور

**

تا تو بر می گردم! تا نجاتی در راه

تا شکوهِ دیدن، تا نگاهی ناگاه

تا تو بر می گردم! تا تمامِ خواهش

تا نگاهی مرهم ، تا شبِ آرامش

تا تو بر می گردم! تا شمیمِ گیسو

رشکِ هر چه آهو! تا شما! مَه‎ بانو!

Dedicated to you, honey

«ح .ع »

سلام

بسیاری یغما گلرویی  را از آلبوم «نقاب» سیاوش قمیشی و با ترانه های «نقاب»،«فاصله» و «سقفِ بی دیوار»، همان خسته شدمِِ معروف، می شناسند. اما آشناییِ من با آثار او به اولین کتابش «گفتم بمان! نماند!» که در بهار 77 منتشر شد بر می گردد. کتابی که حاوی شعرهای آزادِ عاشقانه ی او بود. بعد از آن «مگر تو با ما بودی» در سال 78 و سرانجام اولین مجموعه ی ترانه ی او، «پرنده بی پرنده» در سال 79. این آشنایی بعدها به رفاقتی صمیمانه تبدیل شد. رفاقتی که طی آن چیزهایِ بسیاری از این دوستِ مهربان آموختم.

نامِ این وبلاگ را از یکی از ترانه هایِ او – که بسیار دوست می دارمش – گرفته ام. شما را به خواندنِ این ترانه ی زیبا دعوت می کنم:

بی سرزمین تر از باد

من کتک خورده ترین حنجره ام! با صدایِ پاره پاره توی باد!

ذله از سکوتِ سایه های شب، دل شکارِ حرفای یکه زیاد!

من کتک خورده ترین حنجره ام! خسته از ترانه های بی امید!

پا به زنجیرِ یه خوابِ یائسه ! خطِ قرمز روی کاغذِ سفید!

من نفس مرده ترین حنجره ام! بی نشون و سر به مهرم مثِ راز!

تو که از غریبه آشناتری، من و این زخمِ شکفته رُ بساز!

« تن تشنه مثلِ خورشید! بی سرزمین تر از باد !

کولی تر از ترانه! بی پرده مثلِ فریاد!

همسفره ی جنونم! پابندِ شامِ آخر!

یاغی ترین ستاره در این شبِ شناور! »

منُ تا جشنِ ستاره ها ببر، که تویِ سیاهی زندونی شدم!

منُ باخبر کن از رمزِ غزل، که اسیرِ حبسِ پنهونی شدم!

پیشِ فانوسِ شب آیینه بگیر، تا چراغونی شه این سقفِ کبود!

ننویسِ رو برگِ اولِ کتاب ، دوباره یکی بود و یکی نبود!

بودِ من بودنِ تو بوده وُ هست، بِبَرَم تا خلوتِ امنِ یه دست!

شونه تُ یه تکیه گاهِ تازه کن، تا زمین نخورده این همیشه مست!

« تن تشنه مثلِ خورشید! بی سرزمین تر از باد !

کولی تر از ترانه! بی پرده مثلِ فریاد!

تنهاتر از سکوتم! روشن تر از ستاره!

از غربتی رسیدم تا غربتی دوباره!»

یغما گلرویی

 


«گناه اول ما افتتاح پنجره بود!
گناه دوم ما انهدام دیوار است!»
قیصر امین پور

مدتها پیش وقتی مشغول یکی از وبگردی های شبانه ام بودم، در سایتGoogle نام دوستِ شاعر و ترانه سرایم «یغما گلرویی» را جستجو کردم.نتیجه ی این جستجو یافتن وبلاگی بود به نام شاعرانه ها. وبلاگی که نویسنده ی آن ،سیامک بهرام پرور، بعدها به یکی از بهترین و ارزشمندترین دوستانِ من تبدیل شد. این آشنایی مقدمه ای بود بر آشنایی بیشتر من با جامعه ی وبلاگ های ایرانی. برای من که ادبیات و به ویژه «ترانه» از مهم ترین دغدغه ها و دلمشغولی هایم به شمار می رود،ساختن وبلاگی در این زمینه آرزویی دیرینه بود. آرزویی که با کمک ها و راهنمایی های سیامکِ عزیز جامه ی عمل پوشید. تا جایی که من اطلاع دارم در میان وبلاگ های ادبی، تنها چند وبلاگ به طور پراکنده به مقوله ی ترانه می پردازند، سعی من بر این خواهد بود که به طور دائمی و تخصصی در اینجا از ترانه و آنچه به ترانه مربوط است بگویم. بی تردید در این راه از راهنمایی ها و یاری های دوستان این وبلاگ استقبال خواهم کرد.

نام این وبلاگ ، «بی سرزمین تر از باد» ،برگرفته از یکی از ترانه های ترانه سرای خوبِ هم روزگارمان «یغما گلرویی» و همچنین نام مجموعه ی ترانه های تازه ی اوست که به زودی منتشر خواهد شد. از یغما به خاطر این که اجازه ی استفاده از این نام را به من داد و همچنین به خاطر تمام مهربانی هایش سپاسگزارم. ( از اواسط اردیبهشت ماه و همزمان با برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به طور کامل کتابهایی را که امسال از یغما منتشر خواهد شد در اینجا معرفی خواهم کرد).

فکر می کنم که معرفی و مقدمه چینی به اندازه کافی انجام گرفته باشد. پس شما را به اولین ترانه ی ترانه خانه یِ «بی سرزمین تر از باد» دعوت می کنم، شاد و پیروز باشید:

نامه ای بدون نشانی

بازم سلام عزیزِ دل ، ببین منُ یادت میاد

منم همون شاعری که یه روز دلش رُ به تو داد

فقط یه کم توی موهام ، موی سفید زیاد شده

گوشم پر از زمزمه ی «کاشکی یه روز بیاد» شده

فقط یه کم حس می کنم از اون روزا عاشق ترم !

هنوز کنار پنجره صُب تا غروب منتظرم

اما دلم شور می زنه ، مث یه برگ میونِ باد

آخه همه بِهِم میگن اون دیگه هیچوقت نمیاد

میگن که عشق و عاشقی این روزا از مد افتاده

به فکر آب و نون باشین ، به فکر یک کار ساده !

به قول اون عروسکِ نازک دل و خوش آب و رنگ

همون که شیش ماه ایرونه ، شیش ماه دیگه توی فرنگ :

« عشقای پشت پنجره ، مال زمان قجره!

دنیا دیگه عوض شده ، ای مِیل من یادت نره!

واسه قرار بعدیمون برات یه آف لاین میذارم

اونور خواب آدما تو سایت شب منتظرم

کاری اگه داشتی با من بگیر اینم موبایلمه !

اینم «هاپو» سگ منه ، عشقمه! جون و دلمه ! »

یکی دیگه می گفت که « بخت ، مث شهابه این روزا

به فکر نون باش که دیگه خربزه آبه این روزا ! »

اما ترانه سازِ تو هنوز مث اون قدیماس

اونور قاب پنجره منتظر صدای پاس

عطر عجیب روسریت هنوز براش مقدسه

بال پریدن نداره! زندونیِ این قفسه !

«‍ ح.ع »