سلام

پیش از هر چیز دیگر به خاطر تاخیر در به روز رسانی از تمام دوستان معذرت می خواهم. امیدوارم از این پس بتوانم سر و شکل منظم تری به اینجا دهم. ممنون که همراهیم می کنید.

در روزهای آغازین کار این وبلاگ، ترانه ای از یکی از دوستان ترانه سرایم، علی احمدی را برایتان نقل کرده بودم. ترانه ای به نام نامسلمون که حال و هوایی کوچه بازاری داشت. امروز دو ترانه ی دیگر از او را خواهید خواند. این ترانه ها را - که به شخصه بسیار دوستشان می دارم- از کتاب (حلالم کن به یک لبخند!) انتخاب کرده ام. ترانه ی اول (تیله) و ترانه ی دوم (بوسه) نام دارد… و حرف آخر اینکه مجموعه ترانه های علی احمدی ، حلالم کن به یک لبخند، توسط انتشارات دارینوش منتشر شده است…در انتظار نظراتتان هستم.موفق باشید.

تیله

تو قمار دل سپردن، اگه قاقم، اگه پیشی
خبر از بُردنِ ما نیست، تو بدون برنده می شی!

یادته رفیق؟! شمردیم هر چی تیله بُرده بودیم!
واسه ی بُردنِ اون ها، خیلی غصه خورده بودیم!

تیله های رنگیِ ما، هم ردیفِ خنده ها بود!
مثل بال و پر برای دنیای پرنده ها بود!

خبر از باختن نداشتیم، اگه داشتیم یه کَمَک بود!
تنها دلخوشی برامون، بازی اَلک دولک بود!

تا یه جفت تیله ی خوشرنگ، ما رو مست و بی قرار کرد!
تیله ی قرمز ما رو، بی خبر بُرد و فرار کرد!

دلمون سرد و سیا شد، مثِ اون تیله ی شبرنگ!
تیکه تیکه شد دلِ ما، مثلِ سنگای تو هفت سنگ!

هر جا رفتیم و نشستیم، بی کسی رفیقِ ما شد!
نفسِ سردِ جدایی هم صدای گریه ها شد!

دیگه بال و پر ندارم، تیله ی سه پر ندارم!
از دلِ خودم که هیچی! از تو هم خبر ندارم!

بعد از این اگه تو بُردی، یادِ همپاییِ ما کن!
تیله ی شکسته دیدی، یادِ تنهاییِ ما کن!

واسه من فرقی نداره، اگه پیشی،اگه قاقی!
یادگارِ دلسپردن! تو بمون همیشه باقی!

(علی احمدی)

بوسه

از عشق تا شکفتن، یک راه مانده باقی!
آن هم عبور لب ها، از نقطه ی تلاقی!

امشب برای آغوش، چون هر زمان حریصم!
بسپار شانه ات را ، بر گونه های خیسم!

من با تو قد کشیدم، نه بیش نه کم از تو!
وقتی نفس کشیدم، آغشته بودم از تو!

بی تو تمام شعرم، تعبیر یک قفس بود!
حتا نفس کشیدن، جان کندنی عبث بود!

با من همیشگی شو! به قصدِ پر کشیدن!
به افتخار خورشید، ترانه سر کشیدن!

عریان تر از خطر شو! ای آبشارِ سوزان!
فرصت نمانده! شب را با بوسه یی بسوزان!

نزدیک تر شو! نزدیک! تا قلبِ بی قرارم!
من تا تمامیِ تو، یک بوسه راه دارم!

از عشق تا شکفتن، یک راه مانده باقی!
آن هم عبور لب ها، از نقطه ی تلاقی!

(علی احمدی)